سخت است نوشتن..وقتی که رنجیده باشی...
آنگاه که پس از خدا جز درو دیوار کسی برای بیان احساست نیابی..
که همان خدا کافیست..
سخت است له شدن زیر رگبار اهانتها....
بشنوی و ناتوانی برای پاسخ معادلی بیابی....
چون معادلی را در قاموس کلماتت پیدا نمیکنی.....
تا مرحمی باشد برای آلام درونت.....
آخر یک عمر گشته ای و یک دنیا محبت را ذره ذره جمع کرده ای
تا جز مهر و عشق چیزی نبینی و هدیه ندهی...
آنگاه چگونه میتوان در پاسخ همه ناراستیها و دشنام ها...
در این قاموس که شیرازه اش از عشق و بر گ برگش از مهر است...
چیزی بیابی لایق....
خداوندا جز تو فریادرسی نیست.